از سال 1383 خوانندهٔ وبلاگها بودم اما هیچ وقت هوس وبلاگ و مخاطب داشتن به سرم نزده بود. به نظرم میرسید حرفهایم با کلمات رساتر و توصیفات غنیتر در جاهای مختلف بیان شدهاند. اما از 30 خرداد 1396 (20 ژوئن 2017) که گروه متمم در ساعت 2 و 42 دقیقهٔ بامداد، ایمیل اطلاعات نام کاربری و رمز برایم فرستاد، یک چیزهایی عوض شد.
اول بگویم چطور شد به متمم پیوستم:
بعد از فرو نشستن شور انتخابات ریاست جمهوری و اعلام نتایج آرا، دوباره برگشته بودم به یکی از دغدغههای همیشگی ذهنم: دنیا چطور میتواند جای بهتری برای زندگی کردن باشد؟ چند فایل صوتی دربارهٔ اخلاق کاربردی از کانال تلگرامی مصطفی ملکیان دانلود کرده بودم و گوش میکردم.
ملکیان در بخشی از صحبتهایش گفت امروز اگر از دانشجویی در خیابان بپرسید سوسیالیسم چیست یا نظم نوین جهانی کدام است، با جزئیات کامل برایتان شرح میدهد. اما اگر به او بگویید من ارادهٔ ضعیفی دارم، برای تقویت ارادهام چه کنم؟ احتمالاً جوابی ندارد. ملکیان نتیجه گرفت که اطلاعات و دانستههایی که به دردمان نمیخورند، روز به روز سهم بیشتری در زندگیمان پیدا میکنند.
به ذهنم رسید من هم مشکل نظم شخصی دارم. یکی از نتایج جستجو در گوگل، سایت متمم و درس نظم شخصی بود.
من در آن روزهای رونق وبلاگستان فارسی، گاهی روزنوشتههای محمدرضا شعبانعلی را خوانده بودم و سایت متمم را در ماههای ابتدایی راهاندازیاش دیده بودم. آن متمم اولیه به کار من نیامده بود. شاید من آن روزها، نتوانسته بود با متمم ارتباط بگیرد.
درس نظم شخصی و مدیریت زمان را خواندم. یادم نیست در کدام مرحله پیغام آمد که برای دسترسی به فلان قسمت، ثبت نام کنید. اما یادم هست که برای استفاده از قسمت پاراگراف انگلیسی، باید حامی متمم میشدم.
پایان قسمت اول
- ۹۶/۰۵/۳۰