واژه‌های من

به مهمانی واژه‌های من خوش آمدید.

واژه‌های من

به مهمانی واژه‌های من خوش آمدید.

  • ۲
  • ۰

ترانه‌ها-2

شنیدن متن بعضی ترانه‌ها در کنار ریتم تند آن، همیشه مرا متعجب می‌کند. مثلاً وقتی محسن یگانه می‌خواند:

«من توی زندگیتم ولی نقشی ندارم اصلاً»

و برای این متن شکوه‌آمیز، چنان آهنگی انتخاب کرده که با آن می‌رقصند. 

اولین بار که چنین تفاوتی نظرم را جلب کرد، نوجوان بودم و ترانه‌ای با صدای شهره صولتی شنیدم:

«منم عکساشو پاره کردم، نامه‌هاشو پاره کردم»

جرأت و جسارت خواننده خیلی برایم عجیب بود که به جای زانوی غم بغل کردن، فکر چارهٔ دیگری کرده بود و آن را با چنین آهنگ شادی به دیگران اعلام می‌کرد. 

گاهی رفتارهایی شبیه تضاد متن و آهنگ این ترانه‌ها در اطرافیانم می‌بینم. افرادی را می‌شناسم که در موقعیت‌های سخت زندگی، به سرعت خودشان را بازمی‌یابند و دوباره سرپا می‌ایستند. آنها را بسیار تحسین می‌کنم و برایشان احترام زیادی قائلم. 

دو نمونه که از نزدیک شناختم و مدتی با آنها در یک خانه زندگی کردم، مادربزرگم (مادر پدرم) و پدر همسرم بودند که هر دو از دنیا رفته‌اند. در روزگار رواج غصه و مسابقهٔ «کی از همه بدبخت‌تره؟ من، من»، این دو نفر از غم و اندوه گریزان بودند و با شیوه‌های خودشان راه‌هایی برای شاد بودن می‌یافتند. 

مادربزرگم گاهی فیلم قدیمی «مشدعباد» را تماشا می‌کرد و بعد از پایان فیلم می‌رقصید و از ما هم ‌می‌خواست با او همراه شویم. می‌گفت:

«هاوا دیی، مشدعیبادین تویودی.» ترجمه: الکی که نیست. عروسی مشدعباد است.»

پدر همسرم به یاد جوانی‌اش که گاهی در دامنه‌های رشته کوه بزقوش، حیوانات را شکار کرده بود، تقاضای کباب گوشت قرمز می‌کرد و معمولاً بیشتر از یک سیخ هم نمی‌خورد. می‌گفت همین‌قدر برایم بس است. در جوانی از رئیس گروه شکارشان آموخته بود نباید طمع کند و هربار فقط یک حیوان بزند، چه کوچک مثل خرگوش، چه بزرگ مثل بز کوهی. 

آدم‌هایی که غصه‌های فراوان دارند را درک می‌کنم اما از معاشرت با آنها گریزانم. کسی را می‌شناسم که 43 سال پیش پدرش را از دست داده است و هنوز هم هر وقت یاد او بیفتد، چشمانش پر از اشک می‌شود. پدر من هم بعد از یک تصادف جزئی که پایش شکست و یک ماه در بیمارستان بستری شد، در 20 آبان سال 1390 از دنیا رفت. اما من هر وقت یاد او می‌کنم، بیشتر خوشحالم که روزگاری چنین پدری داشته‌ام تا اینکه غصه بخورم که او را از دست داده‌ام. 

  • ۹۶/۰۶/۰۵
  • کبرا حسینی

نظرات (۱)

  • سینا شهبازی
  • کبرا جان
    نگاهت رو تحسین می‌کنم. چقدر دید جالبی به این قضیه داری. منم یه مدت درگیر این بازیِ مسخرۀ "کی از همه بدبخت تره؟ من من" بودم. خوشحالم که الآن کمی بهتر شده‌ام.
    راستی چقدر توی این پاراگرافت خندیدم.
    یادآوری آهنگ محسن یگانه و طرز نگاه تو هم برام آموزنده بود.
    ممنون بابت این پست خوبت.
    و باید اعتراف کنم که خیلی خوشحالم که داری مرتب می‌نویسی.
    پاسخ:
    ممنونم. 

    ارسال نظر

    ارسال نظر آزاد است، اما اگر قبلا در بیان ثبت نام کرده اید می توانید ابتدا وارد شوید.
    شما میتوانید از این تگهای html استفاده کنید:
    <b> یا <strong>، <em> یا <i>، <u>، <strike> یا <s>، <sup>، <sub>، <blockquote>، <code>، <pre>، <hr>، <br>، <p>، <a href="" title="">، <span style="">، <div align="">