یکی از دغدغههای من پیدا کردن استدلالهای جهانشمول به نفع رعایت اخلاق است یعنی آن دسته از دلایلی که ربطی به دین و نژاد و جنسیت و جغرافیای خاص ندارند. هر وقت موفق میشوم، بسیار به وجد میآیم و تا مدتی احساس میکنم یک بمب انرژی شدهام که حتی میتوانم کوه را جابجا کنم.
در دوران معصومیت و سادهدلی نوجوانی، گمان میکردم دینداری شرط زندگی اخلاقمدارانه است اما وقتی از هیجان جوانی کمی فاصله گرفتم و توانستم اطرافم را با تأمل و عقلانیت بیشتری ببینم، متوجه شدم بین دینداری و اخلاق، همبستگی* مثبت وجود ندارد.
از سویی متوجه شده بودم حکایتهای پندآموز فراوانی در ادبیات ملتهای مختلف وجود دارند که بسیار به هم شبیهند و بعضی اصول اخلاقی، همیشه و همه جا پسندیده بودهاند. از سوی دیگر میدیدم بهشت و جهنم یا خوشایند و بدایند خدا انگیزهی قدرتمندی برای رعایت اخلاق در روزگار ما نیست و دلایل منطقیتری را جستجو میکردم. اهمیت رعایت اخلاق برای زندگی بهتر در یک سیستم پایدار* را هم فهمیده بودم.
این روزها چندین فایل صوتی و متنی شنیده و خواندهام که هر کدام چند دلیل عقلانی برای مصداقهایی از اخلاق بیان کردهاند و من از خوشحالی آشنایی با آنها در پوستم نمیگنجم.
*استفاده از مفاهیم همبستگی و سیستم و پایداری و شبیه اینها، حاصل خواندن درسهای متمم از جمله تفکر سیستمی و ارزشآفرینی و غیره است. در واقع افکار آن روز خودم را با ادبیات امروزم بیان میکنم.
- ۹۶/۰۷/۱۲