تا آنجا که یادم میآید، همیشه شوق یادگیری در من بوده است. اما وقتی با بزرگسالانی روبرو میشدم که جایی در زندگیشان، روند یادگیری را متوقف کرده و به آموختههای سالهای دورشان بسنده کرده بودند، نگران میشدم. گمان میکردم این اقتضای پا به سن گذاشتن است و دیر یا زود گریبان مرا هم خواهد گرفت.
حالا که در آستانهٔ چهلسالگی قرار دارم (هفت فروردین 1397 باید شمع چهل سالگیام را فوت کنم*) متوجه شدهام نه تنها شوق یادگیری در وجودم کمرنگ نشده، بلکه اهمیت یادگیری مستمر را هم فهمیدهام.
1. دنیای اطرافم مدام در حال تغییر است و مهارتهای گذشته ممکن است دیگر نیازهایم را برآورده نسازد.
2. انجام بعضی مهارتها که تا حد خوبی به آنها مسلطم، دیگر چالشبرانگیز نیست. یاد گرفتن یک مهارت جدید، هیجانانگیز است.
3. اگر بعضی چیزها را یاد نگیرم، به زودی به یک فسیل تبدیل میشوم که هیچ راهی برای ارتباط با نسلهای بعد نمیشناسد؛ به یک کرم که دور ناحیهٔ امن خودش پیلهای تنیده و هیچ روزنهای برای ورود و خروج باقی نگذاشته است.
این که چه چیز را یاد بگیرم و کدام را رها کنم، نیازمند مهارتهایی است که با انجام تمرینات متمم به مرور به آنها میرسم.
*سالهاست که خانوادهام برایم یک تولد خودمانی میگیرند.
- ۹۶/۰۷/۲۶