لطافت بیان بعضی شاعران، مرا به وجد میآورد. از مهارتشان در چینش کلمات، شگفتزده میشوم. کارشان قافیهپردازی نیست. به قول حافظ «آن» دارند.
شعر زیر را در صفحهی اینستاگرامش منتشر کرده:
مرثیه مرثیه در شور و تلاطم گفتند
همه ارباب مقاتل به تفاهم گفتند
گرد و خاکی شد و از خیمه دو تا آینه رفت
ماه از میسره، خورشید هم از میمنه رفت
پرده افتاده و پیدا شده یک راز دگر
سر زد از هاشمیان باز هم اعجاز دگر
گفتم اعجاز! از اعجاز فراتر دیدند
زورِ بازوی علی را دو برابر دیدند
شانه در شانه دوتا کوه، خودت می دانی
در دلِ لشکرِ انبوه، خودت می دانی
که در آن لحظه جهان از حرکت افتاده ست
اتفاقی است که یک بار فقط افتاده ست
ماه را من چه بگویم که چنین است و چنان
"شاه شمشماد قَدان، خسرو شیرین دهنان"
.
ماه، در کسوت سقا به میان آمده است
رود برخواست، که موسی به میان آمده است
رود، از بس که شعف داشت تلاطم می کرد
رود، با خاک کفِ پاش تیمم می کرد
ماه اگر چه همه ی علقمه را پیموده
"غرقه گشته ست و نگشته ست به آب آلوده"
.
رود را تا به ابد تشنه ی مهتاب گذاشت
داغ لب های خودش را به دل آب گذاشت
می توانست به آنی همه را سنگ کند
نشد آنگونه که می خواست دلش، جنگ کند
دستش افتاده ولی راه دگر پیدا کرد
کوه غیرت، گره کار به دندان وا کرد
بنویسید که در علقمه سقا افتاد
قطره اشکی شد و بر چادر زهرا افتاد
عمق این مرثیه را مشک و علَم می دانند
داستان را همه اهل حرم می دانند
بعد عباس دگر آب سراب است، سراب
غیر آن اشک که در چشم رباب است، رباب
داغ پرواز تو بر سینه اثر خواهد کرد
رفتنت حرمله را حرمله تر خواهد کرد
سیدحمید رضا برقعی
از (تحریر های رود)