گاهی کتابهایی میخوانم که پر از رودهدرازی هستند و به نظرم میرسد اگر حجم کتاب نصف یا حتی یکسوم میشد هم مشکلی پیش نمیآمد. از این که همان کلمات و جملهها و مفاهیم را مدام در صفحههای بعد میخوانم، رنج میکشم و کاری از دستم برنمیآید. چون کتاب مشهوری است یا از سوی افراد معتبری به خواندن آن توصیه شدهام.
یاد بعضی فیلمهای کشدار سینمایی میافتم یا سریالهای تلویزیونی که گویا به آنها آب بستهاند. آیا همانطور که تهیهکنندهی سریال برای هر دقیقه پول میگیرد، نویسندهی کتاب هم برای هر صفحه پول میگیرد؟ آیا مجبور است تعداد صفحات خاصی تحویل ناشر دهد که انتشار کتابش صرفهی اقتصادی داشته باشد؟
وقتی با موضوع کتاب مشکل داشته باشم، بالاخره جانم به لب میرسد و کتاب را میبندم یا صفحات را ورق میزنم که ببینم آخرش چه شد. اما وقتی موضوع جذاب است مجبورم با این همه تکرار کنار بیایم و تا پایان کتاب، دندان روی جگر بگذارم.
بیشتر کتابهای کلاسیک که خواندهام، پر از رودهدرازی هستند. در برخی از آنها نویسنده، نظریات پیامبرگونه هم صادر میکند. قبلاً متوجه چنین چیزهایی نمیشدم اما حالا گاهی کتابی از ایکس بزرگ و مشهور را میخوانم و بعد از پنجاه، صد صفحه مدام به خودم میگویم آخر برای چه دارم این را میخوانم؟ هر بار جواب میدهم این اثر ایکس کبیر است بیشتر کتابخوانهای حرفهای آن را در لیست کتابهایی گذاشتهاند که باید قبل از مرگ بخوانیم.
یکی از این کتابهای مشهور را حداقل پنج بار دست گرفتم اما هربار به همان صفحاتی رسیدم که دیگر با هیچ ترفندی نتوانستم ادامه دهم. بدتر از همه این که حتی در وبلاگ شخصی هم شجاعت نام بردن تعدادی از آنها را ندارم چون هواداران متعصبی دارند و من دنبال دردسر نیستم.
- ۹۶/۰۶/۱۱