یکی از مواردی که در تمرین درس رزومهی آیندهنگر تا 29 اسفند 96 نوشته بودم این بود که هر ماه یک جای دیدنی تهران را با دقت ببینم. این یکی از اهداف آسان من است چون گردشگری را دوست دارم.
موزهها و مکانهای تاریخی را سعی میکنم تنها بروم و هر چقدر دلم خواست جلوی یک شیء قدیمی میخکوب بشوم و دربارهی کسانی که آن را استفاده کردهاند، قصه ببافم. یا تصور کنم که صدها سال پیش چه کسانی در این کاخها و عمارتها قدم زدهاند و چه ماجراهایی داشتهاند.
بوستانها و مراکز تفریحی و نمایشگاهها را با همسرم میروم که بیشتر از من به طبیعت علاقه دارد و فرصتهای کسب و کار را رصد میکند.
برای پیشبرد رزومهی آیندهنگرم، مردادماه باغ پرندگان تهران را با دقت دیدم و شهریورماه پارک ژوراسیک تهران را. از وقتی با مفهوم زمان سیاه و سفید و خاکستری آشنا شدهام، از زمانهای سفیدم بسیار بیشتر لذت میبرم. این بازدیدها هم جزء زمانهای سفیدم بودند.
در هر دو جا اوقات خیلی خوبی گ ذراندم ولی آیا به دیگران هم توصیه میکنم به آنجا بروند؟ راستش لذت بردن از چنین جاهایی خیلی به سلیقهی افراد بستگی دارد. یادم میآید با چند نفر از دوستانمان، کیلومترها از تهران راندیم و همدان را دیدیم و به کرمانشاه رسیدیم. در طاق بستان، یکی از همراهان در فاصلهی 50 متری ایستاده بود. پرسیدم نمیخواهید از نزدیک ببینید؟ گفت از همینجا هم پیداست. این سوال و جواب به یکی از خاطرات خاص من تبدیل شده. نمیتوانم درک کنم چطور ممکن است چنین کسی رنج سفر را تحمل کند چون عکسها و فیلمهای باکیفیت زیادی از دیدنیهای دنیا در اینترنت پیدا میشود.
اگر با خواندن مطالب این وبلاگ، حس میکنید سلیقهتان به من نزدیک است، هم از باغ پرندگان لذت خواهید برد و هم پارک ژوراسیک را دوست خواهید داشت.
- ۹۶/۰۶/۲۶