به خواندن متون کهن فارسی، علاقه دارم. وقتی درسهای توسعه کلامی متمم را میخواندم، یاد چهارمقالهی عروضی سمرقندی افتادم که در مقالهی اول به دبیران و در مقالهی دوم به شاعران پرداخته است. به نظرم رسید آن را بخوانم تا بفهمم چند صد سال پیش، چه نکتههایی را برای خوب نوشتن، سفارش میکردهاند.
چهارمقاله در حدود سال 550 هجری نوشته شده است. محمد قزوینی طی چند سال آن را تصحیح کرد و در سال 1327 برای اولین بار در خارج از ایران چاپ شد.
چند نکته در این کتاب برایم جالب بود:
1. محمد قزوینی در مقدمه مینویسد نظامی عروضی سمرقندی در فنون ادبی ماهر بود ولی شاعر ضعیفی بوده و اسامی و وقایع تاریخی را هم درست ننوشته است. یادم افتاد بارها به ما تأکید میکنند که نباید انتظار داشته باشیم یک نفر در همهی زمینهها کارشناس و صاحبنظر باشد.
2. محمد قزوینی از بیدقتی و بیسوادی نسخهبرداران ایرانی گلایه میکند و شروط نسخ و نقل کتاب را که در میان اعراب رواج داشته، میستاید. از فساد و تحریف در کتب ادبی و تاریخی و دیوان شاعران ایرانی میگوید که در گذر زمان با اصل خود بسیار تفاوت یافتهاند، در صورتی که اشعار شعرای عرب پس از هزار و چهارصد و اندی سال، کلمه به کلمه محفوظ ماندهاند. مشتاقم بدانم آیا واقعاً در متون کهن عربی، تعدد و اختلاف نسخ نیست یا خیلی کم است؟
3. قبل از غزنویان در ایران لقب سلطان وجود نداشت و حاکمان را مَلِک مینامیدند. اولین کسی که خود را سلطان نامید، محمود غزنوی بود و پس از او، این لقب را دارالخلافهی بغداد برای حاکمان صادر میکرد. با فتح بغداد به دست مغول و انقراض خلافت، این رسم از بین رفت و دو لقب سلطان و ملک با هم مخلوط شد. به کلمات و ریشه و سرگذشت آنها خیلی علاقه دارم و این نکته دربارهی کلمات سلطان و ملک، توجهم را جلب کرد.
4. نظامی عروضی در مقالهی دوم که دربارهی شعر است، مینویسد: «اما شاعر بدین درجه نرسد الا که در عنفوان شباب و در روزگار جوانی بیست هزار بیت از اشعار متقدمان یاد گیرد و ده هزار کلمه از آثار متأخران پیش چشم کند.» این جمله مرا یاد قانون ده هزار ساعت تمرین برای نخبه شدن در یک مهارت انداخت.
5. نظامی عروضی در مقالهی شعر پس از بیان حکایتی دربارهی مسعود سعد سلمان و زندانی شدن طولانی او مینویسد: «شنیدم که خصم در حبس داشتن بددلی است زیرا که از دو حال بیرون نیست یا مصلح است یا مفسد، اگر مصلح است در حبس داشتن ظلم است و اگر مفسد است، مفسد را زنده گذاشتن هم ظلم است. در جمله بر مسعود به سر آمد و آن بدنامی تا قیامت بماند.»